دچار
چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی.
? چقدر هم تنها!
? خیال میکنم
دچار آن رگ پنهان رنگها هستی.
? دچار یعنی
? عاشق.
? و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد
? چه فکر نازک غمناکی!
? و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است.
و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست.
? خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه آنهاست.
? نه، وصل ممکن نیست،
همیشه فاصلهای هست.
اگرچه منحنی آب بالش خوبی است
برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر،
همیشه فاصلهای هست.
دچار باید بود
و گرنه زمزمه حیرت میان دو حرف
حرام خواهد شد.
و عشق
سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست.
و عشق
صدای فاصلههاست.
صدای فاصلههایی که
- غرق ابهامند.
? چقدر هم تنها!
? خیال میکنم
دچار آن رگ پنهان رنگها هستی.
? دچار یعنی
? عاشق.
? و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد
? چه فکر نازک غمناکی!
? و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است.
و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست.
? خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه آنهاست.
? نه، وصل ممکن نیست،
همیشه فاصلهای هست.
اگرچه منحنی آب بالش خوبی است
برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر،
همیشه فاصلهای هست.
دچار باید بود
و گرنه زمزمه حیرت میان دو حرف
حرام خواهد شد.
و عشق
سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست.
و عشق
صدای فاصلههاست.
صدای فاصلههایی که
- غرق ابهامند.
نوشته شده در چهارشنبه 89/4/16ساعت
12:30 عصر توسط دچار نظرات ( ) |
Design By : Pichak |